دلم رمیده لولی وشیست شورانگیز


دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز

فدای پیرهن چاک ماه رویان باد


هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد


که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی


بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر


به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی


که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز

بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت


که در مقام رضا باش و از قضا مگریز

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست


تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز